سرانگشتانم را، به میهمانی تنت ببر
من پر از وسوسه چیدن توام
وقتی از لبان سرخت، عشق مینوشم
از مزرعه حاصلخیز تنت، گندم مهربانی
مرا بپیچ در حریر بوسهات
جایی میان جنگل آغوشت ..
و پلی می سازم از دستهایت
به روی سراشیبی تنت
مست کن مرا، از عطر تنت
آن هنگام ، چون آهویی گریز پا
میگذری از دشت سینهام
و من به زیر لالههای گوشت
می خوانم آهنگ دوست داشتنت را
تا شوریده شود نگاهت
از رقص
به پروازی عاشقانه در یک همآغوشی آرام...
![]()
برچسبها: دلنوشت
تاريخ : شنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۰ | 20:43 | نویسنده : seyyed |

