عاشقانه ای برای تو

❤دلم را دوست دارم....وقتی برای تو تنگ می شود❤ 💙دلت را دوست دارم....وقتی برای من تنگ می شود💙

عاشقانه ای برای تو | فریدون مشیری

seyyed
عاشقانه ای برای تو ❤دلم را دوست دارم....وقتی برای تو تنگ می شود❤ 💙دلت را دوست دارم....وقتی برای من تنگ می شود💙

بهترینِ بهترینِ من

زرد و نیلی و بنفش 
سبز و آبی و کبود 
با بنفشه ها نشسته ام 
سالهای سال
صبحهای زود 
در کنار چشمه سحر 
سر نهاده روی شانه های یکدگر 
گیسوان خیس شان به دست باد 
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم 
رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم 
می ترواد از سکوت دلپذیرشان 
بهترین ترانه 
بهترین سرود 
مخمل نگاه این بنفشه ها 
می برد مرا سبک تر از نسیم 
از بنفشه زار باغچه 
تا بنفشه زار چشم تو که رسته در کنار هم
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود 
با همان سکوت شرمگین 
با همان ترانه ها و عطرها 
بهترین هر چه بود و هست 
بهترین هر چه هست و بود 
در بنفشه زار چشم تو 
من ز بهترین بهشت ها گذشته ام 
من به بهترین بهار ها رسیده ام 
ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من 
لحظه های هستی من از تو پر شده ست 
آه 
در تمام روز 
در تمام شب 
در تمام هفته 
در تمام ماه 
در فضای خانه کوچه راه 
در هوا زمین درخت سبزه آب 
در خطوط درهم کتاب 
در دیار نیلگون خواب 
ای جدایی تو بهترین بهانه گریستن
بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام 
ای نوازش تو بهترین امید زیستن 
در کنار تو 
من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام 
 در بنفشه زار چشم تو 
برگهای زرد و نیلی و بنفش 
عطرهای سبز و آبی و کبود 
نغمه های ناشنیده ساز می کنند 
بهتر از تمام نغمه ها و سازها 
روی مخمل لطیف گونه هات 
غنچه های رنگ رنگ ناز 
برگهای تازه تازه باز می کنند 
بهتر از تمام رنگ ها و رازها 

خوب خوب نازنین من
نام تو مرا همیشه مست می کند 
بهتر از شراب 
بهتر از تمام شعرهای ناب 
نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است 
من ترا به خلوت خدایی خیال خود 
بهترین بهترینِ من خطاب میکنم 
بهترینِ بهترینِ من



برچسب‌ها: فریدون مشیری

تاريخ : جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰ | 8:46 | نویسنده : seyyed |

دلم تشنه توست

هر چه زیبایی و خوبی
که دلم تشنه ی اوست
مثل گل ،صحبت دوست
مثل پرواز کبوتر
می و موسیقی و مهتاب و کتاب
کوه ،دریا ، جنگل ،
یاس، سحر،
این همه یک سو ،
یک سوی دگر
چهره ی همچو
گل تازه ی تو
دوست دارم همه عالم را لیک
هیچ کس را
نه به اندازه تو ...


برچسب‌ها: فریدون مشیری

تاريخ : جمعه هفدهم بهمن ۱۳۹۹ | 11:13 | نویسنده : seyyed |

بنشین کنار دوست

بنشين،
مرو،
چه غم كه شب از نيمه رفته است
بگذار تا سپيده بخندد به روی ما
بنشين،
ببين كه دختر خورشيد ،صبحگاه
حسرت خورد ز روشنی آرزوی ما
بنشين،
مرو،
هنوز به كامت نديده ام
بنشين،
مرو،
هنوز كلامی نگفته ام
بنشين،
مرو،
چه غم كه شب از نيمه رفته است
بنشين،
كه با خيال تو شب ها نخفته ام
بنشين،
مرو،
كه در دل شب،
در پناه ماه
خوش تر ز حرف عشق
و سكوت و نگاه نيست
بنشين
و جاودانه به آزار من مكوش
يكدم كنار دوست نشستن گناه نيست


برچسب‌ها: فریدون مشیری

تاريخ : جمعه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۹ | 23:38 | نویسنده : seyyed |

چراغ چشم تو

تو کیستی ، که من اینگونه ، بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.

تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو، آه
بسان قایق سرگشته، روی گردابم!


من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!
کدام نشأه دویده است از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند،
به رقص می آیند،
سرود می خوانند!

چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو....
تو را به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.


که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!
تو آرزوی بلندی و، دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست.
همه وجود تو مهر است و جانِ من محروم
چراغِ چشم تو سبزست و راه من بسته است
.


برچسب‌ها: فریدون مشیری

تاريخ : پنجشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۹ | 16:5 | نویسنده : seyyed |

بعد از تو....

بعد از تو
تا همیشه
شب ها و روزها
بی ماه و مهر می گذرند از کنار ما
اما ...
پشت دریچه ها
در عمق سینه ها
خورشید ِ قصه های تو
همواره روشن است ...

 


برچسب‌ها: فریدون مشیری

تاريخ : چهارشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۹ | 10:33 | نویسنده : seyyed |

محبوبه شب

ماه تابید و چو دید آن همه خاموش مرا
نرم بازآمد و بگرفت در آغوش مرا

گفت خاموش دراینجا چه نشستی؟ گفتم:
بوی محبوبه شب می برَد از هوش مرا

بوی محبوبه شب، بوی جنون پرور عشق
وه، چه جادوست که از هوش بَرَد بوش مرا

بوی محبوبه شب، نغمه چنگی ست لطیف
که ز افلاک کند زمزمه در گوش مرا

 

بوی محبوبه شب همچو شرابی گیراست
مست و شیدا کند این جام پر از نوش مرا

 

بوی محبوبه شب جلوه جادویی اوست
آنکه کرده است به یکباره فراموش مرا...


برچسب‌ها: فریدون مشیری

تاريخ : یکشنبه سیزدهم مهر ۱۳۹۹ | 9:40 | نویسنده : seyyed |

درد عشق

دل از سنگ باید که از درد عشق، ننالد خدایا دلم سنگ نیست
مرا عشق او چنگ اندوه ساخت، که جز غم در این چنگ آهنگ نیست

به لب جز سرود امیدم نبود، مرا بانگ این چنگ خاموش کرد
چنان دل به آهنگ او خو گرفت، که آهنگ خود را فراموش کرد

نمی‌دانم این چنگی سرنوشت، چه می‌خواهد از جان فرسوده‌ام
کجا می ‌کشانندم این نغمه‌ها، که یکدم نخواهند آسوده ام

دل از این جهان بر‌گرفتم دریغ، هنوزم به جان آتش عشق اوست
در این واپسین لحظهٔ زندگی، هنوزم در این سینه یک آرزوست

دلم کرده امشب هوای شراب، شرابی که از جان برآرد خروش
شرابی که بینم در آن رقص مرگ، شرابی که هرگز نیابم بهوش

مگر وارهم از غم عشق او، مگر نشنوم بانگ این چنگ را
همه زندگی نغمهٔ ‌ماتم است، نمی‌خواهم این ناخوش آهنگ را


برچسب‌ها: فریدون مشیری

تاريخ : جمعه یازدهم مهر ۱۳۹۹ | 12:59 | نویسنده : seyyed |

تو را دارم و دارای جهانم

شب‌ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی

آوای تو می‌خواندم از لایتناهی.

آوای تو می‌آردم از شوق به پرواز

شب‌ها که سکوت است و سکوت و سیاهی.

امواج نوای تو، به من می‌رسد از دور

دریایی و من تشنه‌ی مهر تو، چو ماهی.

وین شعله که با هر نفسم می‌جهد از جان

خوش می‌دهد از گرمی این شوق گواهی.

دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست

من سرخوشم از لذت این چشم به راهی

ای عشق، تو را دارم و دارای جهانم

همواره تویی، هرچه تو گویی و تو خواهی.

 


برچسب‌ها: فریدون مشیری

تاريخ : یکشنبه دهم بهمن ۱۳۹۵ | 14:32 | نویسنده : seyyed |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.